رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

@@ پسرم رادینم @@

تراشه های الماس 2

  عزیزم دارم بصورت فشرده قسمت دوم تراشه های الماس رو بهت یاد میدم و تو هم با سرعت داری یاد میگیری کلمات رو دو تا دوتا نشونت و یادت میدم و اول از کلماتی که برات دوست داشتنی ترن شروع کردم تا با اشتیاق بیشتری یادبگیری که همینطور هم شدو بعد جمله های مربوط به همون کلمه ها  خدا رو شکر داری خوب پیش میری اما هنوز وسطای راهیم. سی دی هایی روکه برات میخرم فقط جنبه آموزشی دارن و از گذاشتن سی دی هایی که بار آموزشی و ادبی ندارن واقعا خودداری میکنم. و چند تایی رو هم که برات خریده بودن دور انداختم تا مجبور نشم با اصرار خودت برات بذارم. دوست دارم خیلی زیاد. جدیدا هر کاری که میخوای انجام بدی و دوست داری من رو خوشحال کنی میگی مامان بگو وا...
28 ارديبهشت 1392

جمعه های ما

  جمعه هاروز خوبیه چون من و تو بابایی میریم پارک تو یا دوچرخه یا اسکوتر یا ماشین  رو برای بازی میاری  من و بابایی هم با هم بدمینتون بازی میکنیم البته اگه باد نیاد !   بعد هم زیر انداز میندازیم و استراحت میکنیم . من و تو هم با یه چوب از فرصت استفاده میکنیم و زمین رو میکنیم و اینجاست که آموزش من شروع میشه اول با چوب زمین رو میکنیم بعد مورچه ها رو دیدیم از زیر زمین بیرون میان و دنبال غذا میگردن بعد از توضیحات که خونه مورچه ها کجاست و صحبت در این مورد اونها زمین رو بیشتر کندم و رسیدم به کرمها اونا رو دراوردم و بهت نشون دادم اونها کرمهای خاکی بودن که توی خاک زندگی میکردن . چند تا حشره دیدیم و ریشه یه علف هرز رو ...
28 ارديبهشت 1392

جی جی و پی پی

سلام به پسر مهربونم.   بعد از 2 هفته تلاش منو بابایی موفق شدیم تو رو بدون پوشک کردن بفرستیم دستشویی البته خیلی وقته برای جی جی خودت میری اما برای پی پی مجبورم میکردی پوشک برات ببندم که خدا رو شکر بعد از کلی صحبت کردن و قانع کردنت راضی شدی بری دستشویی. اوایلش با گریه میرفتی نمیگفتی چرا نمیری اما من فکر میکنم میترسیدی . حرفای بامزه ایی ردو بدل میشد مثلا میگفتم بهت دیگه بزرگ شدی و پی پیهات هم بزرگ شده و توی پوشکت جا نمیشه و باید بری دستشویی  یا کرمای توی پی پیت بنداز توی دستشویی تا برنتوی سوراخ  خلاصه در این موردا با هم حرف میزدیم بعضی اوقات به حرفامون برای قانع کردنت خیلی میخندیدیم که باید چه چیزایی بگیم و راضیت کنی...
28 ارديبهشت 1392

کتاب یار مهربان

سلام عزیزکم. بعد از انتظار زیاد بلاخره رفتم نمایشگاه کتاب و یک سری کتابهایی که دوست داشتی و البته بیشتر جنبه آموزشی داشت رو خریداری کردم امسال و با خاله مهسا رفتم و خیلی دوست دارم دوباره برم اگه قسمت بشه. خیلی دنبال کتاب مناسب سنت که درباره کشورهای جهان و اطلاعاتشان باشه گشتم اما همه  برای قبل از مهد بودن و احساس کردم در حدحوصلت نیست. که یهو پازل ایران و استانهای کشورمون رو دیدم که پشت این پازل پرچم کشورهای جهان و پایتختشونو نشون میداد و قسمت وسط اون هم تخته وایت بردبود سریع ورداشتمش و خریداریش کردم و خیلی هم از این ابتکارشون تشکر کردم. تاالان بعضی شهرها تو ذهنت مونده میگی کرمان  کرمانشاه و من خیلی ذوق زده میشم. ...
18 ارديبهشت 1392

مادرم روزت مبارک

    مادرم هیچوقت زحماتی رو که برای ما کشیدی رو فراموش نمی کنم با وجود شاغل بودنت اما هیچ چیزی رو از ما دریغ نکردی  و با تمام وجودت برای ما زحمت کشیدی . الان که خودم بچه دار شدم خیلی بیشتر درک میکنم و همیشه به گذشته فکر میکنم و تمام کارهایی رو که برای ما انجام میدادی مانند فیلم جلوی چشمام میاد . چون من واقعا بچگیم و دوست دارشتم و خیلی  موقع ها به اون دوران فکر میکنم.  با تمام وجودم دوست دارم و دستت رو میبوسم  مامانم سمت راست و عزیزجون شهناز سمت چپ بابا جونی رادین ...
11 ارديبهشت 1392

حیاط بهاری

سلام پسر عزیزم.  امروز میخوام چندتا عکس از حیاط عزیز جون و بابا جون بذارم که با باز شدن گلها خیلی زیبا شده بود. من ازت خواستم تا ازت عکس بندازم و تو هم با کمال میل قبول کردی و با لبخند قشنگت من رو همراهی میکردی.         ...
7 ارديبهشت 1392

هنرهای پسر گلم

سلام عزیزکم. امروز میخوام چند نمونه از نقاشیهات رو بذارم.   این نقاشیها رو حدود 3 ماه پیش کشیدی ومن وقتی این دو تا رو کشیدی خیلی خیلی خوشحال شدم اون موقع خونه عزیزجون بودیم و من میخواستم از خوشحالی بال در بیارم. آخه خودم عاشق نقاشیم و تابلو میکشیدم وقتی دیدم تو هم میتونی خیلی ذوق کردم گلم. و هیچوقت ای صحنه رو یادم نمیره که اومدی نشونم دادی و گفتی مامان درل کشیدم و من مات و مبهوت شدم. از اونبه بعد هم خودت خوشت اومد وهم من برات مرتب دفتر نقاشی میخریدم تا بتونی نقاشی کنی.     ماشین رادینم این هم اولین پازلی که بدون کمک من چیدی   ...
4 ارديبهشت 1392
1